روزی حضرت سلیمان، مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جا بجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی
را متحمل می شوی؟
مورچه سرش را بالا آورد و پاسخ داد: معشوقم به من گفته اگر این کوه جا به جا کنی، به وصال من خواهی رسید؛ و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جا به جا کنم.
سلیمان نبی فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام دهی مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود، برای او کوه را جا به جا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آورد.
نتیجه: هرگز ناامیدی را در حریم خود راه ندهید و با عشق، تمام سعی تان را بکنید و به یاد داشته باشید که پیامبری همیشه در همین نزدیکی است.
منبع اصلی:من، منم؟! جلد دوم/ امیر رضا آرمیون
گروه خبری : اخبار گوناگون
منبع :
آخرین ویرایش : 1395/04/01 -- 15:23:46
نویسنده : واحد تحریریه
تعداد بازدید : 656
|